Saturday, January 25, 2003

در ادامه مطلب قبل بايد اين رو بگم حتماً. دوره فيزيوپاتولوژي كه بوديم. من همه اش به اين فكر مي كردم كه واقعا چرا نبايد كتاب خواند! يعني چرا اينقدر وقت و هزينه و كاغذ بايد حرام شود و دانشجويان مطالب جزوه را كه به اقتضاي «جزوه بودن» غلط هم هست، بخوانند. چرا كتاب نه؟ چرا يك text book ِ ساده نه؟ وقتي نوبت به درس فيزيوپاتولوژي غدد رسيد، خودم داوطلب شدم براي نوشتن جزوه غدد. استاد و پدر گرامي نيز كه رئيس گروه غدد بودند اعلام كردند مرجع دانشجويان براي امتحان فقط بخش هاي مربوطه در كتاب Cecil essential است. من و يك سري دوستان شروع كرديم به پياده كردن نوارها و تطبيق آنها با مرجع و يك جزوه ي تايپي تر و تميز. خيلي با كلاس بود (بزودي pdf اش رو همين جا ها لينك مي كنم). خودم و مژگان حتي يكي دو شب نخوابيديم تا جزوه به موقع حاضر بشود. اما روز امتحان بسياري از سوالات نه از كتاب مرجع بود و نه از مطالب تدريس شده در كلاس! حتي سوالات مربوط به بعضي استادان در هاريسون هم نبود! اما دكتر عزيزي از جزوه خيلي خوشش آمده بود. حقيقتاً يك جزوه صرف هم نبود. كاملاً تايپ شده و حتي مصور. اگر چه غلط تايپي زياد داشت ولي واقعا اكثر بخش هايش با كتب مرجع تطبيق داده شده بود. هر چه هم كه بود بالاخره تايپي بود و مي شد خواندش! نه مثل جزوه هايي كه زير نور آفتاب به رقص و دست فشاني در مي آيند!! دكتر عزيزي جزوه را به بقيه ي اساتيد داد تا ويرايش كنند براي سال هاي بعد... خب از همان موقع هم انتظار نداشتم چنين كاري انجام بشود. دلم زياد نسوخت... دلم از اين سوخت كه فهميدم دانشجويان حق دارند جزوه بخوانند.
اين را هم بگويم كه يك بار با دقت كامل مبحث در رفتگيهاي كتف را در كلاس ارتوپدي پياده كردم و براي جزوه نوشتم (اصولا من يا كاري را انجام نمي دهم يا سعي مي كنم به بهترين نحو انجام دهم). از اينترنت عكس و مقاله گرفتم و مباحث را با كتاب آدامز تطبيق دادم. مطالب را با دقت تايپ و غلط گيري كردم و... (بگير منو...!!!) روده درازي نكنم: سر امتحان خودم هم نمي توانستم تست ها را جواب بدهم. كاملاً مشخص بود كه طراح سؤال ها با مباحث مطرح شده در كلاس و كتاب مرجع ارتباطي نداشته است!!!
خب. من بايد بروم قسمت واژنيت و سرويسست را براي جزوه زنان پياده كنم! فعلاً با اجازه

No comments: