Wednesday, November 09, 2005

شهر گناه


بعد از دو ماه که فیلم شهر گناه (Sin city) را گرفته بودم، وقت کردم ببینمش. سبک جالبی داشت. درست مثل اینکه یک کتاب کومیک (Comic) را توی دست بگیری و تند تند ورق بزنی. همه می دانیم که این سبک با فیلم مرد عنکبوتی (Spiderman) شروع شد و با فیلم هایی مانند بیباک (Daredevil)، هالک (Hulk)، زن گربه ای (Catwoman) و... ادامه پیدا کرد. اما «شهرگناه» چیزی متفاوت از فیلم های فوق الذکر است. نحوه ی صحنه پردازی، نور پردازی و فیلم برداری به سبکی است که واقعا حس می کنید یک کتاب کومیک را ورق می زنید.
کارگردان های فیلم فرانک میلر (Frank Miller) و روبرت رودریگویز (Robert Rodriguez) هستند. میلر طراح کتاب های کومیک است و روبوکاپ و الکترا از کارهای قبلی اوست. رودریگویز اما با فیلم هایی چون دسپرادو و روزی روزگاری در مکزیک و سری بچه جاسوس ها در میان هوادان سینمای اکشن معرفی شده است اما بدون شک می توان گفت شهر گناه شهرت و موقعیتی والاتر از دسپرادو برای رودریگویز فراهم خواهد آورد. فیلمی که والد ژانر جدیدی در سینما خواهد بود. ژانری که بعید است محدود به خود رودریگز بماند.


می گویند (ویگولنزج!!) که تمام فیلم جلوی پرده آبی گرفته شده است و بعد تصاویر بک گراند به آن اضافه شده است. جالب نیست؟ همه فیلم جلوی پرده آبی!

من از این لوس بازی هایی که فیلم هی سیاه و سفید و بعد رنگی می شود تا به حال خوشم نیامده بود (به خصوص توی فیلم اروپا که روی نرو من راه می رفت!). اما در این فیلم هر چه فکر می کنم هیچ وقت از سیاه و سفید بودن ناراضی نبودم. یعنی ماجرای فیلم طوری است که اصلا سیاه و سفید بودن برای بیننده قابل درک مستقیم نیست و توی ذوقش نمی زند.


گفتم این فیلم همه چیزش مثل یک کتاب کومیک بود، داستانش هم از این قاعده مستثنا نمی شود. یادم میاید وقتی بچه بودم و کتاب های یونورسال را با لذت زیاد می خواند، داستان هایش حد اقل سر و ته داشتند و ایضاً مفهوم. و غالباً به هدف آشتی دختر و پسرها با هم و نشان دادن قابلیت های متفاوت (!) دخترها به پسرها بود. حالا خوب یا بدش را کار ندارم اما کومیک های جدید واقعا بی هدف و بی منطق هستند و ظاهراً الزامی در وجود «سر و ته» برای آنها نیست! خب طبیعتاً این فیلم هم همین طوری است.


فیلم سه داستان مجزا دارد که داستان اصلی بی سر و ته تر از داستان های دیگر است. شخصیت های عجیب و غریب که مانند کتاب های کومیک معلوم نیست چه طور به وجود آمده اند و چرا بد یا خوب هستند در داستان اصلی (انتقام گولدی) به وفور یافت می شوند. به هر حال اگر فیلمنامه پالپ فیکشن (Pulp Fiction) را می پسندید (من اصلا به عنوان فیلمنامه قبولش ندارم!)، از فیلنامهی شهر گناه هم راضی خواهید بود!


یک معلمی داشتیم در دبیرستان که آن وقت ها یک سری از این کتاب های کومیک از خارجه به دستش رسیده بود (حدود سال 74) و می گفت خدا به شما رحم کند! این ها با این خشونتی که در کتاب ها به بچه هایشان نشان می دهند آنها را برای جنگ های سختی آماده می کنند. ما که به حرف هایش خندیدیم اما الان دیدیم راست می گفته است بنده خدا! چقدر این پدر سوخته ها جنگ راه انداخته اند گوشه و کنار دنیا. حالا اینها را گفتم که بگویم این فیلم هم مانند کناب های کومیکشان خشن است. و خشونت در ینگه دنیا با چاشنی سکس مقبول است.


شهر گناه را باید دید، اما شاید برای همان یک بار.