Wednesday, October 08, 2003

چاقى (قسمت اول)

چاقي يكي از شايعترين بيماري‌هاي مزمن زمانة ماست كه شيوع آن در دنيا رو به افزايش است. سازمان جهاني بهداشت (WHO) اعلام كرده است كه تعداد 200 ميليون فرد چاق در سال 1995 وجود داشته كه به بيش از 300 ميليون نفر در سال 2000 افزايش پيدا كرده است. نكتة قابل تأمل اينكه اين آمار محدود به كشورهاي پيشرفته و ثروتمند نيست، بلكه 115 ميليون نفر از اين افراد چاق، در كشورهاي در حال توسعه و فقير زندگي مي‌كنند.

تحقيقات اخير در ايران نيز آمار نگران كننده‌اي ارايه كرده است. به نظر مي‌رسد كه شيوع چاقي حتي در روستا‌ها به سرعت در حال افزايش است و به ارقام كشور‌هاي پيشرفته نزديك مي‌شود. البته وضعيت در شهرها بسيار وخيم‌تر است. شيوع چاقي در افراد 30 سال به بالاي شهرنشين تا 82% مي‌رسد. يعني از هر 5 نفر، 4 نفر دچار زيادي وزن يا چاقي هستند. در روستا‌هاي اطراف تهران چاقي نزديك 70% و در روستاهاي دورتر ـ كه عوامل شهرنشيني در آنها كمتر نفوذ كرده است ـ حـدود 45% است. مطالعاتي كه به تازگي در منطقة سيزده تهران انجام شده است، شيوع چاقي و اضافه وزن را 57% در مردان و 68% در زنان (بالاي 20 سال) نشان داده است. مطالعة جديدي در اهواز نيز 50% مردان و 70% زنان بالاي 24 سال را دچار اضافه وزني يا چاقي معرفي كرده است. بدتر از همه اينكه چاقي در ميان كودكان و نوجوانان نيز به سرعت در حال افزايش است.

خب چاق باشيم، مگه چيه؟
اهميت چاقي از آن جهت است كه اين بيماري مي‌تواند منجر به بيماري‌هاي خطرناك و كشندة ديگر از قبيل پرفشاري خون (افزايش فشار خون)، ديابت (بيماري قند)، بيماري‌هاي قلبي ـ عروقي (مانند سكتة قلبي)، سكتة مغزي، بيماري‌هاي تنفسي، سرطان‌هاي مختلف، درد مفاصل، و... شود. تخمين زده شده است كه هزينه‌هاي پزشكي ناشي از چاقي در كشور آمريكا به بيش از صد ميليارد دلار در سال مي‌رسد. از آنجايي كه شيوع چاقي در كشور ما نيز به سرعت به سوي آمار كشورهاي صنعتي مي‌رود، عوارض، مرگ و مير، از كار افتادگي و هزينه‌هاي آن به زودي سرسام آور خواهدشد.

من چاق هستم يا نه؟
چاقي تنها به وزن مربوط نيست. مثلاً ممكن است يك فرد بلند قد با وزن 90 كيلوگرم لاغر باشد در حالي كه فرد كوتاه قدي با وزن 50 كيلوگرم هم چاق محسوب شود. بنابراين 2 معيار عمده براي چاقي در نظر گرفته مي‌شود: 1ـ نماية تودة بدني؛ و 2ـ نسبت دور كمر به دور باسن.

نمـاية تودة بدني (Body Mass Index، BMI) يك عدد است كه از تقسيم وزن (بر حسب كيلوگرم) بر مجذور قد (بر حسب متر) محاسبه مي‌شود.












وزن (كيلوگرم)


BMI=

2]قد (متر) [



براي نمونه، اگر وزن شما 65 كيلوگرم و قد شما 170 سانتي‌متر باشد، BMI اينگونه محاسبه مي‌شود:
BMI = 65 ÷ 2(70/1) = تقريباَ 5/22
حال اين عدد چه چيز را نشان مي‌دهد؟ اگر عدد BMI كمتر از 18 باشد، نشان دهندة كم وزني است، اعداد بين 18 تا 25 طبيعي است، BMI بين 25 تا 30 به عنوان اضافه وزن، و BMI بالاتر از 30 معرف چاقي است. شما با استفاده از همين فرمول مي‌توانيد به آساني BMI افراد خانواده و دوستان را محاسبه كنيد و به آنها بگوييد در چه وضعيتي هستند.

جدول 1- طبقه بندي كم وزني، وزن طبيعي، اضافه وزن، و چاقي بر حسب *BMI
























BMI (kg/m2)
طبقه بندي
<18 كم وزن
18-24.9 طبيعي
25-29.9 اضافه وزن
>=30 چاق




* نماية تودة بدني (براي توضيحات بيشتر به متن مقاله مراجعه كنيد.)

اگر BMI شما طبيعي است و فكر مي‌كنيد كه چاق نيستيد، خيلي خوشحال نباشيد، چون هنوز يك معيار ديگر باقي مانده است. نسبت دور كمر به دور باسن (Waist to Hip Ratio، WHR) همان طور كه از نامش پيداست، از تقسيم عدد محيط دور كمر به محيط دور باسن حساب مي‌شود.
WHR= محيط دور كمر / محيط دور باسن
براي مثال اگر دور كمر شما 70 سانتي متر و دور باسن 80 سانتي متر باشد، اين WHR برابر با 875/0 خواهد بود. اين عدد ديگر چه چيز را نشان مي‌دهد؟ بسيار ساده است. در مردان WHR بزرگتر از 95/0 و در زنان WHR بزرگتر از 8/0 نشان دهندة نوعي چاقي است. بنا بر اين عدد 875/0 براي يك مرد مناسب، و براي يك زن بيانگر چاقي است.

چرا بعضي‌ها چاق هستند؟
حتماَ شنيده‌اي كه بعضي‌ها مي‌گويند: "ما آب هم كه مي‌خوريم چاق مي شويم!" البته آب هيچ وقت نمي‌تواند باعث چاقي شود اما احتمال دارد كه اين افراد واقعاَ زودتر از ديگران چاق ‌شوند. شايد متوجه شده باشيد كه بعضي افراد، هم اندازة شما غذا مي‌خورند اما هميشه چاق‌تر از شما هستند. دليل اين امر آن است كه چاقي تنها به غذا خوردن مربوط نمي‌شود و عوامل زيادي در آن دخيل است.

حجم و نوع غذايي كه مي‌خوريم يكي از عوامل مهم چاقي است. بسياري از افراد چاق وعده‌هاي غذايي زيادي دارند و در بين آن وعده‌ها نيز معمولاَ در حال خوردن هستند. دليل چاقي در اين افراد مشخص است. در حقيقت حجم زياد غذايي كه مي‌خورند باعث مي‌شود مواد خورده شده در بدن آنان به چربي تبديل شده، ذخيره شود، و اين افراد چاق گردند. عده‌ي ديگري به غذاهاي بسيار چرب (مانند كله‌پاچه، كره، روغن حيواني، چيپس، و...) يا پر انرژي (مانند شكلات و بستني) علاقه دارند و در مصرف آنها زياده روي مي‌كنند.

عدم فعاليت بدني عامل مهم ديگري در چاقي است. حتماَ متوجه شده‌ايد كه بسياري از افراد چاق حاضر نيستند بدون ماشين به جايي بروند و حتي براي رفتن به يك طبقه بالاتر يا پايين‌تر از آسانسور استفاده مي‌كنند. در عوض افرادي هستند كه هميشه جنب و جوش فراواني دارند و حتي هنگامي كه در يك اتاق نشسته‌اند نيز نمي‌توانند آرام باشند. اين دو دسته و طيف وسيعي از انسان‌ها كه فعاليت بدني متفاوت دارند، انرژي بدن را با اندازه‌هاي متفاوت مصرف مي‌كنند. در آن دسته‌اي كه فعاليت بدني كم است، انرژي اضافه به صورت چربي ذخيره شده، موجب چاقي مي‌شود.

پژوهشگران نشان داده‌اند كه عوامل ژنتيكي (ارثي) نيز بر روي چاقي مؤثرند. بسياري از افراد استعداد زيادي براي چاق شدن دارند. يعني بدن آنها دوست دارد غذاي خورده شده را به صورت چربي ذخيره كند. همين مشكل ژنتيكي اگر در كنار فعاليت بدني كم و مصرف زياد غذا قرار گيرد، به سرعت فرد را چاق مي‌كند. بعضي بيماري‌هاي ارثي و غير ارثي ديگر نيز ممكن است موجب چاقي شوند ـ مانند بيماري‌هاي غدة تيروئيد يا غدة جنسي در زنان ـ كه با درمان بيماري اصلي، چاقي نيز بر طرف مي‌شود.

اما به طور كلي به نظر مي‌رسد كه علت شيوع چاقي در سطح جهان و افزايش تعداد افراد چاق مربوط به "شيوة زندگي" شهرنشيني و صنعتي شدن دنيا باشد، زيرا شيوع چاقي در مناطق دور افتاده‌اي كه مردم آنجا هنوز از وسايل پيشرفتة امروزي استفاده نمي‌كنند، تغييري نكرده است. تلاش ما انسان‌هاي براي پيشرفت، اختراع وسايل جديد، ايجاد شيوةهاي جديد زندگي، و راحت كردن كارها، اگر چه خوب و قابل ستايش است، اما مشكلاتي مانند چاقي را نيز به همراه دارد كه بايد هر چه سريع‌تر براي مبارزه با آن فكري بينديشيم. در هفتة آينده به بررسي راه‌هاي پيشگيري از چاقي و كاهش وزن مي‌پردازيم.


منابع
1. ميرميران پ، عزيزي ف. گفتار2- چاقي. در: عزيزي ف، جانقرباني م، حاتمي ح. اپيدميولوژي و كنترل بيماري‌هاي شايع در ايران. تهران، نشر اشتياق، 1379.
2. مطالعة قند و ليپيد تهران. تهران، مركز تحقيقات غدد درون‌ريز و متابوليسم. 1380.
3. http://www.who.int/nut/obs.htm
4. http://www.emro.who.int/Publications/EMHJ/0506/24.htm
5. Soori H. Pattern of dietary behaviour and obesity in Ahwaz، Islamic Republic of Iran. East Mediterr Health J. 2001 Jan-Mar;7(1-2):163-70. [http://www.emro.who.int/publications/emhj/0701/21.htm]
6. Kelishadi R، Pour MH، Sarraf-Zadegan N، Sadry GH، Ansari R، Alikhassy H، Bashardoust N. Obesity and associated modifiable environmental factors in Iranian adolescents: Isfahan Healthy Heart Program - Heart Health Promotion from Childhood. Pediatr Int. 2003 Aug;45(4):435-42.

Thursday, October 02, 2003

سفرنامه پاريس (قسمت دوم)

روز اول - چهارشنبه 5/6/1382‏
از ترس اينكه مبادا خواب بمانم، بيدار ماندم. شايد فقط نيم ساعتي چرت زدم. حدود 2:30 صبح به سمت فرودگاه رفتيم. من ‏رانندگي مي كردم. هوا خنك بود و اگر اضطراب سفر را نداشتم، قطعاً از رانندگي در خيابان‌هاي خلوت تهران لذت مي‌بردم. ‏
پس از پرس و جو در سالن‌هاي پروازهاي خارجي فرودگاه، بالاخره راه را پيدا كردم و در مقابل خروجي، خداحافظي كرديم و با ‏محمد دست دادم اما مژگان را از شرم حضار در آغوش نگرفتم و اين كاري بود كه بعدها موجب حسرتم شد.‏
در سالن پروازهاي خارجي كلي گيج خوردم تا بالاخره توانستم قسمت مربوط به هواپيمايي امارات را ـ كه اتفاقاً درست سمت ‏راست در ورودي بود ـ پيدا كنم. با اينكه از پروازهاي داخلي زياد استفاده كرده بودم، تا به حال پرواز خارجي نداشتم تا با راه و چاه اين ‏قسمت آشنا باشم. بليتم را شركت الاي ليلي، فرست كلاس گرفته بود، و من اصلاً نمي‌دانستم فرق اين فرست كلاس با بقيه چي ‏هست! فقط متوجه شدم كه مسؤول پرواز دو تا كارت بيشتر از بقيه داد دستم. مرحله‌ي بعدي كجا بود؟ از پله‌هايي بالا رفتم و آنجا ‏باجه‌هاي مربوط به گذرنامه را ديدم. هنوز باورم نمي‌شد كه دارم از كشور خارج مي‌شوم. در حقيقت تا وقتي كه پايم به پشت آن باجه ‏ها نمي‌رسيد، نبايد هم باور مي‌كردم! خب بهترين حالتي هم كه ممكن است پيش بيايد، گير كردن در پشت همان باجه‌ها است! خانم ‏چادري داخل اتاقك يادم انداختند كه عوارض خروج را پرداخت نكرده ام... حالا بانك كجاست؟... 10000 تومان عوارض يعني 20% ‏كل پول همراه من كه ديشب از طه قرض گرفته بودم!‏
وقتي بالاخره از آن مرز دلهره هم عبور كردم، بر عكس انتظارم، آرام نشدم. نه. حتماً بايد در هواپيما مي‌نشتم و هوا پيما تيك ‏آف مي‌كرد تا اضطرابم از بين مي‌رفت. باز هم كمي گيج خوردم. اين طرف و آن طرف رفتم و سر انجام تنها دري را كه به نظر ‏مي‌آمد به طرف هواپيماها برود يافتم. بليتم را به جوان ريشويي كه كنار در ايستاده بود و لباس پاسداري به تن داشت، نشان دادم. ‏بليت را ديد و چشمش كه به كارت فرست كلاس افتاد با خنده گفت بايد بروم در سالني كه كنار همان باجه‌هاي گذرنامه است ‏بنشينم تا بيايند صدايم كنند. به گمانم فهميده بود اين كاره نيستم و بر حسب اتفاق يك كارت فرست كلاس دستم افتاده است! اما ‏من نفهميدم چه كسي يا كساني بايد بياند صدايم كنند. «مگر مي‌شود كسي بيايد صدايم كند كه بروم سوار هواپيما بشوم؟ مگر اين ‏بلندگوي سالن كه دم به دقيقه مسافران را به اين ور و آن ور مي‌خواند، در مورد من كارايي ندارد؟» ‏
اول رفتم به باجه‌ي بانك كوچكي كه آنجا بود. مي‌خواستم باقيمانده ريال‌ها را به يورو تبديل كنم. به طرف كه گفتم 40 يورو ‏مي‌خواهم درآمد كه: ما اينجا 1000 تا 2000 يورو مي‌دهيم، نه.... اصلاً حوصله‌ي سر و كله زدن با اين يكي را نداشتم. ريال‌ها ريختم ‏روي پيشخوان. ديگر چيزي نگفت. فكر كنم كمي بيش از 36000 تومان دادم و 40 يورو گرفتم. حدود پنج هزار تومان هم براي ‏بازگشت كنار گذاشتم.‏
عجب پول مسخره‌اي است اين يورو! اسكناس‌هايش خيلي بد قواره است. از لحاظ طولي تقريباً دو سوم اسكناس‌هاي ما.‏
رفتم به سالن فرست كلاس. گارسون درشت هيكلي كه آنجا بود كارت را از من گرفت و سلف را نشانم داد و پرسيد چيزي ‏نمي‌خواهم؟ خيلي دوست داشتم يك چاي و شيريني بخورم اما از ترس اينكه پولي باشد نخوردم و بعد فهميدم چه مال مفتي از دستم ‏رفته است! خب من چه مي‌دانستم سالن فرست كلاس مجاني است؟!‏
كمي كه روي يكي از مبل‌ها لم دادم، بلند شدم و با تلفن روي ميز گارسون به موبايل مژگان زنگ زدم. مي‌ترسيدم هنوز در ‏فرودگاه باشد. خوشبختانه به خانه رفته بود و من كه نمي‌توانستم جلوي گارسون بگويم چقدر دوستش دارم ، تنها يك خداحافظي ‏خشك و خالي كردم و رفتم سر جايم نشستم. چند بار ساعت را ديد زدم و بلند شدم تا دم در رفتم و سالن را نگاه كردم... دير شده بود ‏و هر لحظه دلهره‌ي من بيشتر مي‌شد...‏